دکتر محسن سودمند
هر چند همه ما انتظار داریم «خانواده» مکانی امن، صمیمی و سرشار از حمایت و عواطفِ خوشایند باشد اما واقعیت چیز دیگری است. نتیجه مطالعات نشان میدهد که میزان بالایی از همسرآزاری و کودکآزاریهای جسمی و جنسی و سایر ابعاد بدرفتاریهای روانشناختی در متن خانواده رخ میدهد. «سالمندآزاری» نیز به عنوان یکی از جدیترین و پنهانیترین اشکالِ خشونت خانگی نه از سوی غریبهها بلکه در اکثر موارد توسط نزدیکان و افراد مورد اعتمادِ فردِ قربانی انجام میشود.
مطابق با یک توافق کلی افراد بالای ۶۵ سال، سالمند محسوب میشوند و حدود هفت و نیم میلیون نفر از جمعیت کشورمان را سالمندان تشکیل میدهند. به دلیل اینکه سالمندان در خانواده به مراقبت فرد آزاردهنده نیاز داشته و به راحتی به محیط بیرون از خانه دسترسی ندارند نمیتوانند دیگران را درجریان موضوع بگذارند. از سویی دیگر اگر سالمند توسط فرزند خود مورد آزار واقع شود احساس گناه، احساس شرم و سرافکندگی ناشی از تربیت اشتباه فرزند افشای آزار و خشونت را دشوارتر کرده و این تعارض و استیصال، سالمند را افسردهتر و مضطربتر میکند.
افزایش سن، انزوای اجتماعی، کاهش سلامت روانی و جسمانی و مخصوصا همخانه بودن با فرد مراقب از جمله عوامل خطر جدی در افزایش احتمال سالمندآزاری است. سالمندان به شیوههای مختلفی مورد آزار واقع میشوند:
۱٫ سوءاستفاده مالی: مثل استفاده غیرقانونی و نابجا از املاک یا دارایی سالمندان. متاسفانه در اکثر موارد سالمندان محکوم به اعتماد به مراقبان هستند.
۲٫ آزار جسمی و جنسی: مثل کتک زدن، بستن، ضرب و شتم یا مجروح کردن فرد سالمند یا وادار کردن او به رابطه جنسی برخلاف تمایل سالمند.
۳٫ آزار روانشناختی یا هیجانی: مثل تحقیر، یا برخورد غیرانسانی با سالمند از طریق تهدید به اِعمال خشونت یا ترساندن او از عواقب خشمگین ساختن فرد آزارگر. محدود ساختن آزادی در تصمیمگیری، توهین و فحاشی نیز در این قسمت جای دارد.
۴٫ غفلت: امتناع از مراقبت کافی در جهت برآوردن نیازهای جسمانی یا خدمات پزشکی و روانشناختی. ترکِ فعل یا قصور در انجام برخی کارها نیز نوعی غفلت محسوب میشود. مثلا غفلت از تامین تغذیه سالمند.
به نظر میرسد ضروری است که جامعه دانشگاهی کشورمان به این حوزه پژوهشیِ مورد غفلت توجه ویژه داشته باشد تا با انجام پژوهشهای متمرکز بر سالمندان، در مورد نیازهای ویژه این عزیزان تصمیمات درستی اتخاذ شود. از نظر من شکلدهی و ایجاد گروههای حمایتی محلی میتواند از طریق تامین حمایت اجتماعی یاریگر روزهای دشوار سالمندی باشد. همچنین ارایه آموزشهای لازم در این زمینه در سطح مدارس نباید محدود به شکل ناکارآمد آن باشد؛ یعنی سالمندی معطوف به «روز جهانی سالمندان» و برگزاری چند همایشِ کمتر محترمانه نیست.
حرف آخر اینکه، غیر از اصلاح قوانین حقوقی کشور در زمینه حمایت از حقوق سالمندان، بهتر است با اعطای قدرت تصمیمگیری به این عزیزان از خود سالمندان در تعیین برنامههای سیاسی و اجتماعی کشور بهره برد. بیشک چنین رویداد حمایتگرانهای، در افزایش احساس خودارزشمندی و حفظ کارآمدی روانشناختی سالمندان بسیار اثربخش خواهد بود.