رزا همتی
پژوهشگر اجتماعی
“دختری ۱۳ ساله قربانی خشونت پدر میشود”.این تیتر بسیاری از خبرگزاریهای چند روز اخیر است که واکنشهای بسیاری از سوی فعالان و هیجانات عمومی را برانگیخته است.کودک دختری دیگراین بار در شمال ایران به دست پدرکشته میشود.در جامعه ای که دختران حق عاشق شدن و دلدادگی را ندارند،نوجوانی ، در این میان روح و جسم دختران بهای سنگینی را پرداخته است و میپردازد.رومینا دختر ۱۳ سالۀ طالشی در تاریخ ششم خردادماه سال هزار و سیصد و نود و نه توسط پدرش با داس به قتل رسید،قتلی ناموسی که بار دیگر چهرۀ پنهان خشونت در خانواده را آشکار کرده است.پرده برداشتن از داستان رومینا و انتشار آن در شبکههای مجازی، تنها داستان یکی از قربانیان خشونت به دست جامعۀ مردسالار است چه بسا که دختران و زنان بسیاری در گوشه و کنار ایران قربانی میشوند و صدایشان به گوش کسی نمیرسد و کسی نیز، برایشان آزرده خاطر و از حالشان با خبر نمیشود.
خانواده محلی آشنا برای همۀ ماست.در خانواده است که کودک از بدو تولد،آرامش و محبت و عشق ورزیدن را می آموزد، در خانواده است که کودک شخصیتش تکامل یافته و تثبیت میشود و در نهایت، خانواده است که باید محلی امن برای رشد و شکوفایی شخصیت و روح کودکان باشد.اما آمار و پژوهشهای انجام شده حاکی ار آن است که امکان بالقوه و بالفعل خشونت و قربانی شدن کودکان در بستر خانواده از میزان بالایی برخوردار بوده که صدمات و آسیبهای جبران ناپذیری بر فرد و جامعه اعمال میکند.
و اما در مورد رومینا،علاوه بر احساس عدم امنیتی که رومینا را مجبور به فرار از خانه کرده است، مساله دیگر، پناه بردن رومینا به رابطهای با اختلاف سنی زیاد است که میان او و مردی که عاشقش شده است وجود دارد که خود چندین پرسش اساسی را به ذهن متبادر میسازد.چرا دختر کوچکی در ۱۳ سالگی با مردی با اختلاف سنی زیاد رابطهای عاطفی برقرار میکند؟ ایا این رابطه،رابطهای برابر بوده است که در آن طرفین تحارب یکسان یا مکفی را دارا هستند؟ آیا رومینا آموزشهای مورد نیاز برای ورود به رابطهی زناشویی ایمن را دیده است؟ آیا مردی حدود ۳۰ سال به دلیل کامجوییهای جنسی با کودکی ۱۳ ساله که کم تجربه است وارد رابطه شده است؟ و پرسش آخر رومینا چرا از محیط خانواده گریخته و حاضر به فرار شده است در صورتیکه از عواقب آن هم بی اطلاع نبوده؟ پاسخ به این پرسشها نیازمند شناخت عمیق و ریشه ای از نظام ارزشی و بستر فرهنگی جامعه و خانوادهای دارد که رومینا در آن رشد بافته، جامعهای که تمایزی میان کودکی و بزرگسالی قائل نبوده و در تبیین سن کودکی و تمایز آن با بزرگسالی به نظر واحدی نرسیده است و بلوغ جسمانی را، نه بلوغ عقلانی را ملاک و معیار خروج از کودکی میداند، دختران کوچک زیر سن قانونی عروس می.شوند،کودکان وارد بارار کار میشوند،برده جنسی میشوند،باردار میشوند،جامعهای که در آن کودکان زندانی و برای آنان مجازاتهایی در نظر گرفته میشود که عواقب سنگینی دارد، که ننیجه آن،یروز آسیبهای گسترده در پیکر جامعه، تزلزل نطام خانواده و نقش آن، نادیده گرفتن کودکان به عنوان سرمایههای انسانی و آیندهساز، افزایش خشونت در سطح خانواده و جامعه و بهطور کلی عدم رشد و توسعه پایدار جامعه را موجب میشود.
به طورکلی،تبیین فردگرایانه مفهوم خشونت؛کسانی که خشونت را اعمال میکنند و کسانی که قربانی خشونت میشوند، همچنین به طور خاص اعمال خشونت مردان را متشکل از اعمال فردی پنداشتن، برای بررسی جوانب آن بهتنهایی کافی نیست.خشونت پدیدهای اجتماعی، نظاممند و ناشی از نظام ارزشی و فرهنگی جامعه است که در جریان جامعهپذیری برساخت و در بستری اجتماعی و فرهنگی توسط نهاد های گوناگون تولید و بازتولید میشود و زنان نیز آن را همچون روال متداول زیر سایۀ سنت و باورهای فرهنگی، تجربه و درک میکنند. درجامعۀ ما،پدران به لحاظ اخلاقی و عقیدتی و همچنین حقوقی مسئول کنترل بر فرزندان به خصوص فرزند دختر هستند چرا که پدر و جد پدری بر فرزندان ولایت دارند اما این بدین معنا نیست که پدر مجاز است در راستای اعمال این ولایت هر گونه خشونتی را نسبت به فرزندان خود اعمال کند هر چند ضمانت اجرایی هم در این خصوص پیش بینی گردیده است اما به نظر میرسد ناکافی است. فرهنگ مردسالار به این معنا است که مرد حق دارد برای کنترل خانواده دست به هر عملی بزند و خود را از مجازات و بازخواست مصون بداند، که این امر باعث شده است در برخی مواقع پدر یا مرد خانواده،خود را حاکم بی چون و چرایی بداند که حتی اجازه ستاندن جان فرزند را دارد، بدین معنی که خشونت از سوی مرد در خانواده ضمانت ارزشی دارد. به عبارت دیگر،در الگوی سنتی خانواده، پدر یا مرد خانواده،کنترل امور مهم را بر عهده داشته و عنصر اول و اصلی خانواده تلقی میشود که حق انتخاب و اختیار زن و فرزندان خود را که دارای قدرت کمتری نسبت به او هستند- داراست و هیچ عضو دیگر در خانواده توان مقابله و رویارویی با تصمیم و خواست پدر را ندارد. همچنین نهاد قانون نیز که در آن ایدئولوژی مردانه حاکم است و مردان آن را تدوین و اجرا میکنند خشونت توسط مردان را رنگ و بویی قانونی بخشیده و در اغلب موارد به نفع مردان حکم میکنند. به بیانی دیگر، با وجودمسامحه قانونی،خلاء قانونی،قانون مردسالار، قانون نه تنها نقش و کارکرد حمایتی و حفاظتی خود را ایفا نکرده است بلکه بر میزان خشونتها در جامعه افزوده است که نتیجۀ آن چیزی نیست جز نابودی و تباهی رویاهای کودکی که به نام غیرت و تعصبهای کور پدر و جامعه، نفس و جانش گرفته میشود.رومینا تنها بود و کسی صدلیش را نمیشنید،کسی یارای نجات تن نحیفش را نداشت نه مادرش که او را به دنیا آورده بود نه خویشاوندان و نه حتی مراجع قانونی.
و همچنین نباید از خشونتی که بر پدر خانواده نیز اعمال شده است چشم پوشی کرد،پدری که از ترس آبرو و فشار عرف و نگاه دوست و آشنا در محیطی کوچک دخترش را به قتل رسانید،خود قربانی خشونتی گشته است که ساختارهای فرهنگی جامعه بر او روا داشته اند.
کلام آخر،برای پایان بخشیدن به خشونتها در بستر خانواده که به اشکالی متفاوتی مانند کودک آزاری،سهلانگاری از کودکان،خشونت جنسی،خشونت جسمی و … صورت میگیرد ابتدا باید نگاهی از درون به مساله داشت و مردم را نسبت به باورهای فرهنگی رایج،عرف و سنت های مخرب و آسیبزا آگاه نمود و نظم روانی افراد را به سوی برابری جنسیتی،رفتارهایی صلحآمیز و عاری از خشونت و وجود روابط افقی در خانواده، گسترش فرهنگ گفتگو در خانواده، توجه و تاکید بر فرهنگ کودکان و …. سوق داد.
پس از آن قانون میتواند نقش سازنده خود را از طریق تقویت و تحکیم بخشیدن به به باورهای فرهنگیای که به منزلت و جایگاه زنان ارج مینهد و به برابری زنان و مردان در خانواده و جامعه تاکید میورزد،ایفا کند و همچنین نسبت به کسانی که از این قوانین تخطی میکنند و یا قوانین را نادیده میانگارند،واکنش و پیگرد قانونی و حقوقی اعمال نماید و بدین صورت اجرای قوانین را تضمین بخشد.
#رزا همتی
